خود سوال که خیلی واضح وروشن است ونیازی به توضیح ندارد . جوابشم که مثل روز برای ما ایرانی ها واضح است . پس نیازی به توضیح ندارد
اما
قرار بود که هم چرخ سانریفیوژ ها بچرخد وهم چرخ زندگی مردم !الان کدام می چرخند ؟
قرار بود عزت ما حفظ شود ولی در جریان این قرار داد نویسی چه جسارت هایی که به ما نشد ، بخصوص از طرف اوباما دورو.
قرار بود خون شهدای هسته ای مون که مظهر اتکا به نفس و اتکا به خدا بودند حفظ شود و مذاکره برای دفع شر دشمن باشد ،اما آیا چنین شد ؟
قرار بود که تدبیر باشد یعنی اینکه داده ها مون با گرفته های مون حداقل برابر باشد . اما آیا شد ؟
قرار بود امید دمیده شود یعنی اینکه آحاد مردم خوش حال وخوش آینده شوند ، اما آیا شد ومی شود ؟
فاین تذهبون ؟
شاید یاداداشت چند وقت پیشم (22بهمن امسال ما چه معنایی دارد ؟)دلخوشی این روزهام باشه .
کتاب دیدم که جانم می رود نوشته ی حمید داود آبادی
این کتاب شرحی از رفیق جون جونی آقا حمید ، شهید مصطفی کاظم زاده که با نهایت سادگی و صمیمیت ومقداری زبان طنز نوشته شده است .
نوع رفاقتی که در این کتاب شرح داده می شود به نظرم پرده ای از پرده های رفاقت های عمیق و با محبت فرهنگ جبهه ها بر می دارد .
شخصیت مصطفی خیلی عادی است و خشک نیست ولی با همین منوال وبا صدق نیتی که دارد و با هدفی که دارد که به قول خودش آمدیم در این دنیا تا بالایی شویم، می بینیم به همان هدفش می رسد و مصداق زیبای حدیثی می شود که می گوید هرکس به خدا حسن ظن داشته باشد ، خدا هم با همان حسن ظن با او رفتار می کند .
با این کتاب لحظاتی خوش وملموس را می گذرانید ، درحالی که در آخر متوجه می شوید باید در بین خوشی های این دنیا به دنبال آواز حقیقت هم دوید ، همان کاری که مصطفی 17ساله انجام داد .
این کتاب دو قسمت دارد قسمت قبل از ورود به جبهه که ما در آن شاهد رفاقت مصطفی با حمید هستیم و از طرفی فعالیت های این دو در روزهای پرحادثه ی اول انقلاب و ذکر چند خاطره از مصطفی که مهمترین اش چگونگی رفتار او با دختری از محله شان که از او تقاضا ی نامشروع دارد، می باشد.
درقسمت جبهه 20صفحه ی آخر که شرح چگونگی شهادت مصطفی می باشد واقعا خواندنی است و بعد از خواندن گریه ام گرفته بود چون مصادف شده بود با اذان مغرب و یک دور ماندگی عجیبی از اصل خویش که به قول مصطفی اون بالاست احساس می کردم .
خواستم دوستان از فیض درک مصطفی کاظم زاده محروم نشوند. یاحق
قبل از هر چیزی می خواهم قدری به منطق صحبتم هایم توجه کنید تا بدانید که هیچ غرضی در کار نیست وانچه می گویم یک تحلیلی است از جانب بنده ونه چیز بیشتر.
روی کار آمدن دولت یازدهم یک سری مناقشاتی برای حرکت بلند مدت نظام بوجود آورده است ،این به خاطراین است که آقای روحانی آمد حرف های جدیدی زد و الان همه در تفسیر حرف ها جدید و وچند وجهی او مانده ایم والبته این حرف های چند وجهی و جدید تفسیر بردار دلایلی منطقی به نظرم داشته که ادامه عرض میکنم . برای پیگیری مطلب اشاره ا ی به برنامه و استراتژی نظام که از سوی رهبری معظم را در این چندماه می کنم تا مقدمه ای باشد برا اینکه به دولت وکارها ومواضعش برسیم واز آن به ضرورت ومعنای حضور ما در 22بهمن امسال پی ببریم.
سیاست نظام در شرایط فعلی خیلی روشن و واضح است . رهبری بر دومساله علم واقتصاد در چند ماه گذشته به کرات تاکید داشته اند.این بخاطر این است که حال ما نیازمند یک حرکات اقتصادی جهشی وجهادی و همه جانبه است که نیروی دولت وهمراهی ملت را می خواهد . و آینده ما هم چه بخواهیم چه نخواهیم ، علم رقم خواهد زد ، یعنی علم تعیین می کند که ایران 10سال آینده یک کشور عزت مند باشد یا وابسته و فقیر و هنوزم با اقتصاد نفتی ، اگر علم دنبال شد قطعا ما به اقتصاد مقاومتی پایدار و پیشتاز می رسیم . این خلاصه ای از جهت گیری نظام در اوضاع فعلی کشور
اما اینکه دولت چه می کند ویا اصلا با این جهت هماهنگ است یا نه ؟ باید گفت که در نظام ما و همه کشور های جهان دولت از طرف مردم انتخاب می شود وباید دایر مدار نیاز وخواسته ی مردم باشد ، شاید خود آقای روحانی وهر رئیس جمهور دیگری دوست داشته باشد جور دیگری باشد ولی چون مردم می گویند که فلان ایشان هم مجبورا می گوید فلان و... ، حال در این چند ماهه اخیر احساس و مشاهدات این را نشان می دهد که دولت آقای روحانی به دیپلماسی خارجی خیلی اهمیت می دهد و البته به مسائل داخلی هم اهمیت می دهد و به دنبال اقتصاد و علم هم هست ولی سهم قابل توجهی به دیپلماسی داده شد ه است واین لاجرم کم شدن توجه به داخل را به نسبت خارج در پی دارد ، حال آنکه نظر رهبری دلسوز نظام است که نباید اینگونه شود چون ایشان معتقد است که اینگونه شدن مصادف است با باخت ایران در عرصه های مختلف در بلند مدت . اصلا شاید یکی از هدف های اینها برای این مذاکرات از نظر بنده وقت کشی و به غفلت انداختن ما برا ی رسیدگی به مسائل واستعداد های داخلی باشد . توصیه های رهبری در مقام نقل به مضمون این است که شما یک حرکت مذاکراتی بر سر یک مساله خاص را شروع کرده اید این خوب است و درهرصورت به نفع ماست چون ما منطقمان درمذاکره روشن است ولی نباید این مذاکرات از حرکت علمی پرشتاب امروز ایران که 13برابر متوسط جهان است کم کند ، نباید دلخوش کنی که با این مذاکرات بتوانی معیشت مردم را سامان بخشی، نه، سامان معیشت مردم ،بهترین حالتش در درون و با تکیه بر خود مردم اتفاق می افتد .
خوب این حرکات ومواضع دولت دو دلیل می تواندداشت باشد، یکی مردم وخواسته ی آنها است ؛ در بند قبلی هم گفتم یعنی مردم اصرار کنند که اقا تو بیا به بیرون خیلی اهمیت بیشتری بده و دولت هم مجبوربه این کار شود. دلیل دوم می تواند از درون دولت باشد اینگونه که عناصر دولتی ومسئولین رده بالا از ظاهر پوشالی امریکا وایادی اش ترس ورعب داشته باشند از این رو می ترسد که به خودمتکی باشد و به خدای بزرگ متکی باشد و...
الان بنده سر این دعوا ندارم که کدام دلیل درست است ؟ بحث ما این است که مردم ما باید بدانند که حضور آنها در 22 بهمن هم حمایت آنها را از رویکرد داخل محور و اتکا به نیروی درونی را نشان میدهد هم اگر ترسی ورعبی در دل مسئولین خدای نکرده باشد به امید و شجاعت به حول الله مبدل می شود . و ثالثا دشمن را ،باید بدانید که با این کارتان از حرف های چرندی چون اینکه تحریم ها تاثیرگذاشته تا ملت ایران دست از پیشرفت بکشند بکلی ناامید می کند .
پس معنای 22بهمن امسال خیلی خاص است ، هم برای دولت ما معنی دارد و هم برای دشمنان ما .
البته معناهای دیگری هم دارد که نمی خواهم بحث را طولانی کنم برعهده ی خودتان . از الان برای آمدن 22بهمنی پرشکوه لحظه شماری میکنم . ان شاء الله
به نام او
سلام بر دوستان و فارسی زبانان در هر جای این عالم که هستند.
چه خوش گفت استادی که می گفت :در هر شرایطی یادت نره که تو آمده ای به این دنیا که سیر وسلوک کنی و به سوی خدا برگردی .
نمی خواهم درباره این جمله صحبت کنم ولی بی ارتباط هم نیست چون حالت مقدمه ای دارد این جمله برای بحث .
صحبت این است که بین بخصوص بچه مذهبی ها و یا اهل مطالعه هایی که با عرفان نظری و عملی آشنا تراند امروزه مشاهده می شود که حرف های عرفانی رواج دارد .
خوب از الان معلوم شد که مخاطب تقریبا چه کسانی اند اونهایی که به نظرشون نیستند می تونند از همین جا دیگه نخونند، بله این ادبیات فارغ از اینکه خوب است یا خیر که بیاد ادبیات عمومی لااقل بین قشری از جامعه بشه . می خواهم توصیه ای بکنم که منزلت این ادبیات را انشالله حفظ کنیم و نکند این ادبیات که همه اش ناظر به روح زندگی و هدف ان است ، خود بی معنا دربین ما رواج پیدا کند .
نظرم بر این است که این الفاظ برای سیر وسلوک ما وضع شده اند نه اینکه با دانستنشان و بکار گیری ماهرانه شان بتوانیم یک ارتباط بهتری ایجاد کنیم و با این ارتباط بهتر بتوانیم یک فضای خوبی را ایجاد کنیم . نه به نظرم هدف این نیست این عبارات برای سیر وسلوک وضع شده اند و هرکدام جایی دارند ، مثل طلب ، فنا ، توحید ، فتوت ،مثل غیرت ، مروت، خوف ، وحدت ، کثرت ، اخلاص ، وفا و حال و.....
توصیه بنده این است که با یادگیری اینها باید حالت اینها را تصور کنیم و سعی کنیم به ان حالت برسیم ولی برای حالمان ، نباید ادبیات زبانی ما از حال فعلی ما جلو بزند ، یعنی این نشود که اگر الان درمرحله توبه هستیم بیخودی دم از وحدت وجود و مقام صفات الهی و... از این حرف ها در ادبیات معمولی خود بزنیم بله اگر جایی بحث علمی است این فرق دارد ، ولی ادبیات وگفتمان عرفانی مآب ما نباید جلو بزند ازحال ما بلکه باید درهمان حالی که هستیم عباراتی از این جنس بیان کنیم تا موجب تذکار وخشوع ما شود.
اگر اینگونه شدیم هم در مسیر سیر سلوک متوهم نشده ایم و واقعا درحال سیر هستیم و هم اینکه ارتباطی با صفا تر و مخلصانه با اطرافمان برقرار می کنیم .
خوب با ذکر مثال این مطلب را پایان می برم امیدوارم هم مثال وهم مطلب برای اهلش مفید افتاده باشد .
دوتا دوست به هم می رسند اولی به دومی می گوید که اگر کسی در نماز نگاه وجودبین داشته باشد حواسش پرت نمی شود ، دومی میگوید که نه اگر نگاه وجود بین داشته باشد همیشه درحال نماز است .
بله در صحت وسقم مطلب فعلا بحثی نداریم بلکه سوال اینجا است ایا شما به این حد رسیده اید که از این گونه بحث ها ، مثل نقل ونبات تعارف هم کنید ؟ البته گفتم از جنبه ی علمی نگاه کنیم عیبی نداردولی جزء گفتمان شدن گاها به غرور و توهم می انجامد .
حال طریق درست بحث عرفانی داشتن :
اولی : سلام این روزها در نماز حواسم پرت می شود
دومی :ببینم شما آیا در فضای دانشجویی غذا زیاد می خوری ؟
اولی : اره خیلی می خورم
دومی : انشالله با به اندازه خوردن خیلی از این مشکلاتت حل می شه ضمنا در طول فاصله بین دونماز اگر یک حالت مراقبت داشته باشی که دست آورد های نماز قبلی را حفظ کنی ، این حضور قلبت به نظرم بیشتر هم می شود .
سلام
چند وقت مدیدی نبودم ،
اما شاید شما ندونید ولی درگیرهای جالبی داشتم که اگر فرصت شد بعدا می گمشون.
فصل نو شدنم فکر کنم رسیده است ، وبلاگم را عوض نکردم ولی وبلاگم را محلی برای پیدا کردن خود توسط دوستان قرار داده ام .
ویا اینکه حداقل در غم تنهایی های غریبانه ی جستجوی حقیقت هستی با هم نواهایی سر دهیم و گاها ، هم نوا با آن پیر میکده گوییم
پرستش به مستی است درکیش مهر برون اند زین جرگه هوشیار ها
آری در سرم و قلبمم به محض پاک شدن از این عالم مادیت محدود ، غوغایی از نیت ها وفکرها شلعه می کشد و نمی دانم اینها را کجا بگویم شاید این بهترین راه باشد .
خلاصه
امده ام و می خواهم ما الهمنی الله را با شما درمیان بگذرام . انشالله
گاهی اوقات باید در زندگی روزمره مان یک ایستگاه های تجدید افکاربگذاریم.بدین معنی که یک جا بنشینیم وافکار مرور شده در روزمان را بررسی کنیم قطعا بعد از مقداری بررسی وراست کردن نفس ،روبه آسمان می کنیم ومی گوییم:
اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم واکرمنا بنورفهم
زندگی ای خوب است که برمبنای بندگی خدا باشد ونه بندگی خدایان دیگر،خدایان دیگراین افکار را می سازند این افکاری که اگر از آن رنج نبریم می دانیم با این افکارآینده دنیایی وآخرتی مان مشخص نیست.
نظرتون درباره ی این گزاره ها چیست؟این حرف بنده ادعای کمی نبود لیک شما اگه مطابق با واقیعت بود- که بعداًبیشتر درباره ی آن صحبت می کنم – بپذیرید وگرنه لاتقبلوا.
زندگی دینی دراین عصر شاید از سخترین کارها باشد نمی خواهم درباره ی زوایای سختی این راه بگم .شاید بهترین چیزی که بنده با آن دست وپنچه نرم کرده ام وامروز برای یک دیندار نیاز است فکری باز وسینه ای گشاده است.
اگر این دونباشد بسیار دیده ام که نعمت هدایت اسلام ناب محمدی از آن ها گرفته می شود.بله فکری باز،فکری که بتواند تاآخرت را ببیند مسائل را باجهت آخرتی تحلیل وبراساس خیر آن تصمیم بگیرد(والاخره خیروأبقی) سینه ای گشاده نیاز است چرا که آنقدر امر مشتبه شده که اصرار بر حق سخت می نماید ولی با این نعمت که می گوییم سعه ی صدرکارها با توکل برخودش بسیا رآسانتر می شود(رب اشرح لی صدری ویسرلی امری).
اینها همه حرف های دلم بود که شما را راهنمایی کنم به همان جمله ی اول شاید من الان نتونم به تمام انحراف ها وگژی های فکری که گریبان گیر من وشما است اشاره کنم وهرکسی با توجه به در نظر داشتن هدف بودنش(هستی اش) که قطعا بندگی است یعنی انسان فطرتا بنده آفریده شده یعنی بنده ی یک فکر می شود حتی اگر این فکر از خودش باشد،سهمی از این دنیا وسهمی ازآخرت وخدا دارد گاهی اوقات هردو را دارد. خلاصه ویژگی لاینفک انسان ها بندگی است.ما به بندگی مکتب زنده کننده ی اسلام دعوت می کنیم ودیگران به مکاتب وافکار دیگراختیار با انسان است(لاإکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی).
داشتم می گفتم هرکسی با توجه به درنظر داشتن هدف زندگیش وحرکاتش دارای این اشتباهات است که به قول معروف گندش بعد از مرگ در می آد. یعنی بعضی از این فکر هایی که ما داریم بعدا می فهمیم چقدر اینها شرک است:شنیدید که حدیث می گوید مخفی بودن شرک (خفی)پنهان تر از حرکت مورچه در شب تاریک روی یک تخته سنگ سیاه است.(یعبدوننی ولایشرکون به شیئا).
حرف من این است شما این اشتباهات را برایش وقت بگذارید تشخیص دهید واصلاح کنید ودچار روزمرگی نشویم.
به نظرم می رسد که این بیداری قبل سحر که اسلام ما را به آن دعوت میکند تامثلا نماز شب بخوانیم برای همین ایستگاه است چیزی که درروز کمتر به آن توجه داریم وفرصت وفضای چنین تاملی کمتر است. إنشاءالله دوستان دراین ماه برای من حقیرمحتاج بی چیز دعا کنند وبرایشان ازخدا توفیق عمل به وظائف رادارم.